«وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا» ‎(الكهف: ٥٤)

انسان بیش از هر چیزی جدل‌پیشه است.

همه چیز را همگان دانند.

این تعبیر زیبایی است که عقلانیت جمعی را بە رسمیت می‌شناسد.

گاهی ما تصور می‌کنیم که عقل کل هستیم و تمام حقایق پیش ماست و دیگران از آن بی‌بهرەاند.

حقانیت نزد هیچ فردی نیست بلکه حقانیت پیش افراد است و هویت جمعی دارد و در حقیقت هیچ‌کس عقل کل نیست، بلکه عقل کل در عقل جمعی نهفته است.

اگر ما صادقانه در پی کشف، تقرّب یا رسیدن به حقیقت هستیم، ناگزیر باید به هم‌اندیشی روی بیاوریم.

هم‌اندیشی برای ما اثبات می‌کند که نه من کاملاً برحقّم و نه دیگران بر باطل‌اند.

این فرمایش امام شافعی رحمه الله بسیار بجاست که می‌فرماید:

«سخن من بر صواب است و احتمال خطا در آن وجود دارد و سخن دیگران بر خطاست و احتمال صواب در آن وجود دارد.»

این گفته‌ی شخصیتی است که علم و دانش خود را از میان مباحثه و هم‌اندیشی و نقد مخالفان به اثبات رسانده است.

هر یک از ما بنا به انسان بودنمان، ضعیف آفریده شده‌ایم: «وَخُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفًا»(النساء: ٢٨)

 و انسان ضعیف آفریده شده است

و باید باور کنیم که:

 «وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا» ‎(الإسراء: ٨٥)

چرا که جز دانش اندکی به شما داده نشده است و علم شما انسانها با توجّه به گستره‌ی کلّ جهان و علم لایتناهی خداوند سبحان، قطره به دریا هم نیست.

بنا بر این بهتر است حاصل تجربیات خود را روی هم بگذاریم و با جمع کردن آنها، پی به حقیقت ببریم و تصویر کامل از حقیقت را به‌دست آوریم؛ زیرا حقایق پیچیده‌تر و گسترده‌تر از آن هستند که یک فرد بتواند همه‌ی آنها را در چنبره‌ی خود در آورد و انسان به تنهایی صیاد حقایق نیست، بلکه انسانها بصورت جمعی هستند که صیاد حقایق‌اند.

مولوی بلخی زیبا می‌گوید که:

این حقیقت دان نه حق‌اند این همه

نه به کلی گمرهانند این رمه

آنک گوید جمله حق‌اند احمقیست

وانک گوید جمله باطل او شقیست 

پس بد مطلق نباشد در جهان 

بد به نسبت باشد این را هم بدان 

نظر و اندیشه‌ی ما، باید به اندوخته‌های دیگر انسان‌ها پیوند بخورد تا به‌صورت یک اصل ارزشمند و قابل استناد بدل شود.

حرف‌های شاذ و منحصر بفرد، مادامی که مورد پذیرش عقل جمعی قرار نگیرند، دیر یا زود در ذهن گوینده رسوب خواهند کرد و مانند آبی راکد در برکه‌ای، ماندگار  و غیر قابل استفاده می‌شوند.

این است که رهبران و لیدرهای فکری و ایدئولوگها، پس از مدتی با انتقال پیام خود، رهروانی برای خود جمع می‌کنند که مولّد اندیشه و حرکت خواهند شد و چنانچه توان و هنر این کار را نداشته باشند، تنها و بی‌رهر و می‌شوند؛ پس بیاییم به‌جای محاکمه‌ی دیگران و مجادله با آنان، «مبادله» در اندیشه را پی گیریم و مانند علم اقتصاد که «مبادله» را تنها راه پیشرفت و توسعه می‌داند، ما هم مبادله‌ی فکر و اندیشه را تنها راه رسیدن به رشد و تعالی خود و دیگران بدانیم و با پذیرش انتقادهای سازنده، در پی اصلاح یافته‌های خود باشیم؛ زیرا:

نه در ما گنجد اسرار الهی 

نه دریا گنجد اندر گوش ماهی